Wednesday, January 19, 2011

تعمیم و فراکسیون


بزرگترین قابلیتی که من دارم قابلیت تعمیم ه.
مثلا وقتی یه حرف نابجایی می زنم و حال یه رفیقیو خراب می کنم، فکر می کنم همیشه من همین جوری بوده ام و همیشه حرفای نابجا زده ام. هر جایی و پیش هرکسی. و تو ذهنم اون وقت دنبال نمونه های دیگه ش می گردم. و پیدا می شه. و مشکل اینجاست که پیدا می شه! و می بینم خیلی هم نادر نبوده خب...اوه! پس یه جای کار می لنگه حتما
و فکرش می پیچه تو مغزم. و می ره توو، توو تر...و چه زلزله ای...
ابنیه ی "من" آوار می شه.

از ضعیف نمایی بدم میاد.
ولی خرابم.

امروز تو بکی از این نامه های توصیه-موصیه، داشتم به جای استادم (که انگلیسی ش از منم داغون تره!) می نوشتم: اون توانایی بالایی در حل مسئله داره و چه طور و فلان
و چه تناقضی.
خودم باور نمی کنم.
من روزی یکبار حداقل می گم: خسته ام. و این یعنی روزی یه مسئله به مسئله های حل نکرده م اضافه می شه
و کولم درد می کنه
دیگه پیاده رو شهر من نیست.
دیگه بارم سبک نیست برای پیاده رفتن

یاد یه چیزی افتادم.
یاد ماسه بادی های مرنجاب. که وقتی با پامون به یه تپّه ماسه ضربه می زدیم، لایه لایه روی هم خراب می شد. ذره ها روی هم لیز می خورن و فرو می ریزن



2 comments:

  1. تو هم می خوای بری عقدا؟!
    داشتم دایدو گوش می دادم: Nothing I have is truly mine!
    خیلی خوب بود... یاد تو کردم... یاد تبریز

    ReplyDelete
  2. گاهی به وبلاگت هم سر بزن!

    ReplyDelete