Friday, July 29, 2011

نیاز به گروه

همین که آدم هایی هستند که می شود کنارهم بنشینیم و راه برویم و چرت بزنیم (حتی!) که اصول و قاعده هایی را یاد بگیریم و یک چیزهایی برود در مغزمان، خودش لذت بخش ست، یک لذت فراموش شده! ء
این که وقتی می خواهیم تعریف مساله کنیم در یک کارگاه روش تحقیق، دیگر نیازی ندارم من،که توی مغزم
مهم و غیر مهم را (مثل کلاس های روش تحقیق دانشکده)حلاجی کنم و می توانم به روشنی مساله هایی که این 3-4 سال اخیر درکلاسهای درسم با آن مواجه بوده ام را بیان کنم، خوب است.
... این جا تکلیف ام با خودمو تجربه ها و علایقم روشن است.
این که دانش کم یا کم تجربگی یک نفر نسبت به بقیه افراد، اینجا باعث نمی شود که ایده و انگیزه کمی از کلاس دریافت کند، عالی ست.
این که ساعت های مفیدی را با آدم هایی میگذرانم که به علاقه ها و انگیزه های شخصی شان فکر می کنند در روزانه هایم موثر است.
این که اصلا یک نفر می آید یک جایی، که به یک عده آدم چیزی یاد بدهد و افاده ی استادی ندارد جای شکر دارد.
من نیاز به گروه را وقتی دارد این نیاز تا حدی پاسخ گفته می شود، بهتر درک می کنم.

1 comment:

  1. گاهی فکر می کنم نوشتن تو مثل درس دادن من است:
    باید هوشمند و حواس جمع باشی و کم و بیش با مفهومی که تو درباره اش می نویسی (یا من درباره اش درس می دهم) از قبل آشناباشی
    وگرنه هیچ نمی فهمی

    ReplyDelete