Wednesday, September 21, 2011

دوباره سفر



اشکالی نداره که مادر پدر آدم نفهمن که چرا ما قرار با کابینت ساز و نصّاب و خیاط رو باید عقب بندازیم و سه روز توی این هوای ابری و بارونی بریم مازیچال، و دلمون هم غش و ضعف بره تا به اون جنگل های خیس و نمدار برسیم
اشکالی نداره که...که از دیدن 2 کیلو بادمجان و گوجه فرنگی و این سیب زمینی های گرد و زیبا و لیمو ترشا، خون مادر خانواده (ظاهرا) به جوش بیاد امروز.
اشکالی نداره که به عقل آدم شک کنن اصلن و هی به آدم غضب... من دلم بی تاب کندن از این شهره. دلم بی تاب سفریه که خیال جادّه و همسفراش، حتی، آدمو سبک می کنه

No comments:

Post a Comment