Tuesday, October 19, 2010

24

یک.یکی دوهفته ای است که هر صفحه ای از هرسایتی مر بوط به آموزش هرچی (علوم و زیست و ازمایشگاه و پروژه...) باز می کنیم. ان لاین کورس دانشگاه کونکوردیا ست و دوسه تا ستاره که گفته بیاید! بیاید! آموزش علوم گذاشتیم براتون! های معلما... عجب

دو.رفته بودم کادو تولدش رو بخرم، دوبه شک بوده آیا بخرم آیا نخرم... هی همه پرسیدکتاب خونه؟ گفتم: نه. الان دیگه فک نمی کنم.پزشکی می خونه. الان استاجره... و پرتی میزدند زیر خنده که چرا پس کتاب بهش می دی؟ و پیش خودم میگفتم: پس چی بخرم؟ النگو؟!
کیف هردومون حسابی اما کوک شد. لابلای کادو های تولدش، بلوز و دامن و کیف و کلاه، چشمم افتاد به کتابهای توی پاکت و جیغش رفت به آسمون! که مرسی. من رسما 3سال بود چیز به درد بخوری نخونده بودم! همه سالهای دبیرستان جلوی من و سولماز می نشستند، با اون رفیق کله پوک دیگه ش،مائده! جلوی ما می نشستند، البته اگه می اومدند سر کلاس ها و چندتایی تو سوراخ سمبه های مدرسه اتراق نمی کردن به ورّاجی و چرند و پرند گویی... هی... حالا خانوم دکتر دارن می شن. و یه سال دیگه یه مریض های بدبختی می افتن زیر دست اینا

سه.به خودم و تو که نگاه می کنم احساس می کنم سال ها گذشته و بچه ها همه رفتند مدرسه... و ما کجای کاریم؟

چهار. بوی 24 میاد. به طور مخصوصی از هرجایی که این روزا می رم. به هرجا که نگاه می کنم، به خیلی چیزا که گوش می سپرم.... ء

No comments:

Post a Comment