Saturday, October 9, 2010

روز نوشت؛ از بم

می دونم که می خوام از بم بنویسم اما نمی خوام فقط از بم بنویسم. بم داره یه شخصیت مستقل می شه. داره جریان ساز می شه. داره سرک می کشه توی زندگیم... خودش و آدماش، سارا و علی که این بار فهمیدم آشناتر اند برام، و صفورا یی که (باورکن!) روحش در پروازه اونجا، و سحری که...سحری که....بماند، و یاسی که دغدغه مند بودنش کیف منو کوک می کنه، و پیوستگی بهادر ،و شروع محدثه این قدر آرام و روان، و بچه هاش؛ بچه های بم.

No comments:

Post a Comment