Tuesday, October 19, 2010

اولترا سانتریفوژ فارغ التحصیلی

چند روزیه همراه پیاده، سواره و پشت تلفن و چت و اینترنتِ همکلاسی های قدیم دانشکده ام. و به حق چیزهای ندیده و نشنیده، من سراغ "رفیق های سلام و علیکی"، و "رفیق های خوبم، چه طوری" رو می گیرم و اصلا هم دروغ نمی گم و خودمو بی خودی، مردمی جلوه نمی دم. حقیقتا برام جالبه بدونم کی کجاست، کجا می ره ؟ نقشه داره؟...اِه! پس اونم؟ نه بابا! اون که می گفت....و خلاصه پر از تعجبه این قصه های همشاگردی ها... یکی که همیشه بکوب درس می خوند می گه :نه بابا ارشد چیه؟ می خوام برم دنبال یه کار زود باز ده! بزنم تو خط بازار... و یکی که تو عمر چهارساله لیسانس اش 2روز متوالی تو دانشکده رویت نشده بود داره واسه کنکور لیسانس به پزشکی می خونه، شاگرد اول مون که اصطلاحا "اِستِرِیت" شد به ارشد هم می گه: می خوام انصراف بدم برم، می گن خارج بهتره.... ء
بچه ها رو انگار با دور 14000 سانتریفوژ دارن می کنن... عجب. ء

No comments:

Post a Comment